اکنون سوال این است که آیا این فقط نمونه‌ای از نگارش سهل‌انگارانه توسط میانجی‌های معمولا دقیق عمانی است؟ وال‌استریت ژورنال ادعا کرده است که ایران پیشنهاد دیداری در سطح بالا در واشنگتن به ترامپ داده! چیزی که اگر توافقی حاصل شود و ایران پس از اجرای توافق همچنان تحت تحریم‌های موثر ایالات متحده باقی بماند، تصورش دشوار خواهد بود.

توافق اقتصادی؟

مقامات ایرانی اکنون در حال برجسته کردن منافع اقتصادی بالقوه یک توافق هسته‌ای جدید برای ایالات متحده هستند. وقتی عراقچی در مقاله‌ای ایران را «فرصتی یک‌تریلیون‌دلاری» توصیف کرد، احتمالا تنها یک سرمایه‌گذار در ذهن داشت: دونالد ترامپ. با پیشروی مذاکرات هسته‌ای، مقامات ایرانی مشتاق هستند تا به صورت مستمر یادآور شوند که دستیابی به یک توافق جدید که دست‌کم مستلزم لغو تحریم‌های ثانویه علیه ایران است، می‌تواند نه تنها برای اقتصاد ایران، بلکه برای اقتصاد آمریکا نیز سودمند باشد. برای تاکید بر این نکته، رئیس‌جمهور ایران، مسعود پزشکیان، به‌تازگی اعلام کرد که رهبری «مخالفتی» با سرمایه‌گذاری آمریکایی‌ها در ایران ندارند. این امر تلاشی برای ایجاد فضای مثبت پیش از دور نخست مذاکرات غیرمستقیم بین عراقچی و ویتکاف در مسقط محسوب می‌شد.

اما همچنان مشخص نیست که آیا دولت ترامپ قادر به دستیابی به توافقی پایدار با ایران خواهد بود یا خیر. موضع دولت آمریکا درباره مسائل کلیدی، نظیر توانایی ایران در حفظ غنی‌سازی اورانیوم، همچنان مبهم است، و سطح بی‌اعتمادی میان دو طرف بالا باقی مانده است. برای موفقیت مذاکرات، نیاز به فرمولی برد-برد وجود دارد. از همین روست که مقامات ایرانی اصرار دارند توافق جدید نه‌تنها توافقی هسته‌ای، بلکه توافقی اقتصادی نیز باشد. رهبران ایرانی با دقت اقدامات اخیر ترامپ، از جمله استفاده تهاجمی از تعرفه‌ها و تحمیل توافق منابع معدنی حیاتی بر اوکراین، را دنبال کرده‌اند و هوشمندانه نتیجه گرفته‌اند که ترامپ بیشتر به «غنی‌سازی آمریکا» علاقه دارد تا وضعیت غنی‌سازی ایران.

آیا واقعا راه ورود ایران برای کسب‌وکارهای آمریکایی باز است؟ به نظر می‌رسد پاسخ مثبت است، به‌ویژه اگر سیاستگذاران ایرانی و آمریکایی، احیای روابط اقتصادی دوجانبه را در کنار احیای توافق هسته‌ای در اولویت قرار دهند. لغو تحریم‌های اولیه تاثیر چشمگیری بر روابط اقتصادی آمریکا و ایران خواهد داشت. اما حتی اگر این تحریم‌ها باقی بمانند، راه‌هایی برای ساختاردهی دوباره روابط اقتصادی دو کشور وجود دارد که می‌تواند مسیرهای جدیدی برای تجارت و سرمایه‌گذاری بگشاید. دوران طلایی روابط اقتصادی ایران و آمریکا به دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بازمی‌گردد.

شرکت‌هایی مانند جنرال الکتریک، جنرال موتورز و دوپون نقش اصلی در صنعتی‌سازی ایران در آن دوران ایفا کردند و به شکوفایی صنایع نفت و تولید ایران کمک کردند. برندهای مصرفی همچون ژیلت، کلگیت و کوکاکولا در میان خانواده‌های ایرانی در آن دوران محبوب بودند. انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ به روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا پایان داد. همان سال، آمریکا نخستین مجموعه تحریم‌های اقتصادی را علیه ایران اعمال کرد. روزنامه نیویورک تایمز گزارشی منتشر کرد با عنوان «ضیافت ایرانی برای کسب‌وکارهای آمریکایی به پایان رسید.»

اما تغییر در جهت‌گیری ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک ایران، واقعیت‌های بنیادین اقتصاد را تغییر نداد. در دهه ۱۹۹۰ که دوران تک‌قطبی جهان بود، همکاری با بزرگ‌ترین اقتصاد جهان، اقدامی خردمندانه تلقی می‌شد. رئیس‌جمهور وقت ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی، در آن دوران با این باور که تجارت و سرمایه‌گذاری بیشتر می‌تواند روابط دو کشور را بازسازی کند، تلاش کرد روابط اقتصادی با آمریکا را احیا کند. او نخستین قرارداد توسعه میادین نفتی پس از انقلاب را به شرکت آمریکایی کونوکو فیلیپس (Conoco Phillips) پیشنهاد داد و با وجود مخالفت داخلی، راهی برای اجرای آن جست. اما دولت کلینتون این قرارداد را مسدود و تحریم‌ها را تشدید کرد. این حادثه، هشدار زودهنگامی بود مبنی بر اینکه موانع دیپلماتیک روابط دو کشور نه در تهران، بلکه در واشنگتن است.

در اوایل دهه ۲۰۰۰، شرکت‌های آمریکایی حضور محدودی در ایران داشتند، درحالی‌که شرکت‌های اروپایی به شریکان مرجح اقتصاد ایران تبدیل شدند. اروپایی‌ها سرمایه‌گذاری‌های مشترک و شرکت‌های مستقل مختلفی در آن زمان در ایران ایجاد کردند. شرکت فرانسوی توتال، قراردادی را که ابتدا به کونوکو پیشنهاد شده بود، در اختیار گرفت. خودروسازان فرانسوی و آلمانی صنعت خودرو ی ایران را نوسازی کردند و آن را به یکی از بزرگ‌ترین صنایع از این نوع در جهان تبدیل کردند.

برندهای اروپایی در فروشگاه‌های ایران پرفروش بودند، چرا که قدرت خرید خانواده‌های ایرانی پس از ۱۶ سال رشد اقتصادی پیاپی، احیا شده بود. اما این روند دولت مستعجل بود. اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۲ با وضع تحریم‌های گسترده‌تری از سوی جامعه بین‌المللی دچار مشکل شد؛ تحریم‌هایی که بر بسته بی‌سابقه تحریم‌های مالی دولت اوباما در آغاز آن سال استوار بود. مذاکرات هسته‌ای بعدی بر احیای روابط تجاری ایران با اروپا متمرکز بود، اما دولت اوباما درک کرد که تقویت تجارت با آمریکا نیز می‌تواند موجب افزایش حمایت از برجام در واشنگتن شود. برجام که در ژانویه ۲۰۱۶ اجرایی شد، به‌رغم باقی ماندن تحریم‌های اولیه، سه مسیر ورود برای شرکت‌های آمریکایی فراهم کرد:

۱. برخی شرکت‌ها می‌توانستند از دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری آمریکا (OFAC) مجوز خاص بگیرند تا معاملاتی انجام دهند که در حالت عادی به دلیل تحریم‌ها ممنوع بود. از جمله این مجوزها، قراردادهایی به ارزش حدود ۲۰میلیارد دلار برای فروش هواپیمای مسافربری توسط بوئینگ به ایران بود که نماد پتانسیل گسترده‌تر برجام بود.

۲. بسیاری از شرکت‌های آمریکایی از مجوز عمومی نوع H استفاده کردند که به شرکت‌های تابعه غیرآمریکایی اجازه تعامل گسترده با اقتصاد ایران  را می‌داد. برای مثال، شرکت تولیدکننده محصولات آرایشی و بهداشتی پراکتر اند گمبل (Procter & Gamble) از دفتر سوئیسی خود بازار ایران را مدیریت می‌کرد و سالانه بیش از ۱۰۰میلیون دلار درآمد کسب کرد.

۳. برخی صادرات به ایران تحت معافیت‌های بشردوستانه نیازی به مجوز نداشتند. شرکت‌های تجهیزات پزشکی مانند جی‌ای هلثکیر (GE Healthcare) و بکستر (Baxter) فروش بالایی به بیمارستان‌های ایرانی داشتند. شرکت‌های دارویی مانند الی ‌لی‌لی (Eli Lilly) و فایزر (Pfizer) نیز فروش خود را به ایران در دوره برجام افزایش دادند. غول‌های کالایی آمریکایی مانند کارگیل (Cargill) و بانج (Bunge) هم محصولات کشاورزی مانند گندم و سویا به ایران صادر کردند.

در مجموع، تا همین هشت سال پیش، شرکت‌های آمریکایی به بازار ایران راه یافته بودند. اما خروج یک‌جانبه ترامپ از برجام و بازگشت تحریم‌های ثانویه، به این روابط اقتصادی نوپا پایان داد و قراردادهای میلیارد دلاری لغو شد. پس از انتخاب ترامپ، بوئینگ لابی فشرده‌ای برای ماندن در برجام انجام داد. این شرکت مدعی بود قراردادهای ایران «ده‌ها هزار شغل» را در آمریکا ایجاد می‌کند و سعی داشت بر علاقه ترامپ به احیای صنعت در آمریکا تکیه کند. اما این تلاش‌ها نتیجه ندادند. با‌این‌حال، اکنون می‌توان تصور کرد که ترامپ به منافع یک قرارداد بزرگ با ایران علاقه‌مند باشد، ‌به‌ویژه با توجه به آسیب‌هایی که در نتیجه جنگ تجاری با چین به بوئینگ وارد شده است. چین اخیرا خرید هواپیمای آمریکایی را ممنوع کرده و صدها سفارش را در هاله‌ای از ابهام قرار داده است.

ساختاری برای همکاری ایران و آمریکا

تجربه برجام نشان داد که هیچ مانعی از طرف ایران برای تعامل با شرکت‌های آمریکایی وجود ندارد. در واقع، روابط پس از خروج ترامپ از برجام رو به افول رفت، اما برخی پیوندهای اقتصادی مستقیم همچنان برقرار ماند. ایران برای بسیاری از کشاورزان سویا در آمریکا که در نتیجه جنگ تجاری ترامپ با چین متضرر شده بودند، روزنه‌ای حیاتی بود. زمانی که چین واردات سویا از آمریکا را متوقف کرد، قیمت‌ها سقوط کرد، اما بانج حتی با وجود بازگشت تحریم‌های ثانویه چند محموله سویا به ایران صادر کرد.

بدیهی است که یک توافق هسته‌ای جدید می‌تواند روابط اقتصادی ایران و آمریکا را احیا کند. اما اگر این تلاش همانند تجربه سال ۲۰۱۶ بدون ایجاد زمینه‌های دولتی، صرفا به بخش خصوصی واگذار شود، احتمال موفقیت کم است. شرکت‌ها در محیط  پرنوسان کنونی ریسک‌گریزتر هستند و اگر تحریم‌های اولیه باقی بمانند، سرمایه‌گذاری قابل‌توجهی صورت نخواهد گرفت. آنچه نیاز است، طرحی ساختارمند برای همکاری اقتصادی دو کشور است.

مذاکره‌کنندگان ایرانی نیز در پی همین نوع همکاری ساختارمند هستند، هرچند هنوز تعریف روشنی از آن ندارند. آنها مانند مذاکرات قبلی با دولت بایدن، خواهان «تضمین‌هایی» هستند که مانع خروج آسان آمریکا از توافق شوند. تضمین‌های سیاسی و حقوقی وزن زیادی نخواهند داشت، اما همکاری عمیق‌تر اقتصادی می‌تواند نوعی «تضمین فنی» باشد که اعتبار تعهدات بلندمدت را افزایش دهد. سیاست اقتصادی «اول آمریکا»ی ترامپ ممکن است به ایران کمک کند تا فرمول برد-بردی برای همکاری اقتصادی ارائه دهد؛ فرمولی فراتر از صادرات کالاهای مصرفی، دارویی یا کشاورزی آمریکا. ایران نیاز شدیدی به نوسازی زیرساخت‌های صنعتی خود دارد، درحالی‌که آمریکا نیز در تلاش برای احیای تولید داخلی تجهیزات سرمایه‌ای است. به نظر می‌رسد به‌وضوح منافع مشترکی بین دو کشور وجود دارد.

توافق اقتصادی باید به گونه‌ای باشد که غول‌های صنعتی ایران بتوانند تجهیزات سرمایه‌ای آمریکایی همچون ماشین‌آلات، تجهیزات، هواپیما، و وسایل نقلیه را خریداری کنند. بخش زیادی از زیرساخت صنعتی ایران اروپایی و مربوط به ۲۰ سال پیش است، اما بخش قابل‌توجهی نیز طراحی آمریکایی دارد و باقی‌مانده از دهه ۷۰ میلادی است. بسیاری از توربین‌های در حال چرخش در نیروگاه‌های ایران و لوکوموتیوهای دیزلی که روی ریل‌های ایران می‌چرخند بر اساس طرح‌های جنرال الکتریک ساخته شده‌اند. بسیاری از سرمته‌های حفاری که برای حفر چاه‌های نفت استفاده می‌شوند، مشتقات طرح‌های شلمبرژ هستند – زیرمجموعه سابق شرکت تگزاس که در حال حاضر ادامه دارد. یکی دیگر از شرکت‌های تابعه سابق آمریکایی، شرکت کمباین‌سازی ایران، زمانی «ایران جان دیر» نام داشت. این شرکت همچنان به تولید تراکتورهای سبز و زرد و کمباین‌هایی با نام تجاری سبز و کمباین با استفاده از طرح‌های آمریکایی مربوط به ۵۰ سال پیش ادامه می‌دهد.

مهندسان آمریکایی فناوری‌های آشنای مورد استفاده در کارخانه‌های صنعتی ایران را خواهند یافت. بازسازی این خطوط تولید برای مهندسان آمریکایی کار سختی نخواهد بود، و مهندسان و تکنسین‌های ایرانی مشتاقانه همکاری خواهند کرد. نکته مهم در این میان این است که بخش کوچکی از زیرساخت صنعتی ایران چینی است. صادرات تجهیزات چینی به ایران در سال ۲۰۲۳همان سطح سال ۲۰۱۷ را داشت. سرمایه‌گذاری صنعتی چین در ایران نیز رشد نکرده است. این موضوع، فرصتی منحصر‌به‌فرد برای آمریکا فراهم کرده تا به شریک صنعتی اصلی ایران تبدیل شود؛ شاید آخرین کشوری که تصور می‌شد آمریکا بتواند در آن از چین پیشی بگیرد.

مساله تامین مالی

در نهایت، خرید تجهیزات آمریکایی توسط ایران باید توسط بانک‌های آمریکایی تامین مالی شود. این اقدام می‌تواند گره‌های مالی ناشی از تحریم‌های برجامی را برطرف کند. اگر بانک‌های آمریکایی براساس دستور ترامپ با ایران همکاری کنند، بانک‌های جهانی نیز پیروی خواهند کرد. تلاش ترامپ برای احیای بانک صادرات-واردات آمریکا می‌تواند حمایت مالی، بیمه و تضمین لازم برای صادرات را فراهم کند.

ترامپ عاشق طلاست. اگر در مورد ایران عمل‌گرایانه و متمرکز عمل کند، می‌تواند به طلا دست یابد: توافقی هسته‌ای که استاندارد طلایی منع اشاعه اتمی باشد، میلیاردها دلار درآمد صادراتی برای آمریکا کسب کند، و حتی – اگر جاه‌طلب باشد و ایرانیان نیز به اندازه کافی شجاعانه عمل کنند – شاید مدال طلایی را که همیشه خواسته به دست آورد: جایزه صلح نوبل.