کتاب «پایان نقاشی» ماحصل گفتوگوهای بلندی میان گرهارد ریشتر (Gerhard Richter) هنرمندان معاصر آلمانی که گرانترین نقاش زنده جهان شناخته می شود با هانس اولریش اُبریست فعال عرصه هنر معاصر است که طی بیست و شش سال گذشته با هدف پوشش دادن موضوعاتی انجام شده که پیشتر دربارهی آنها صحبت نشده است.
این کتاب از سوی نشر نظر وارد بازار شد. افرا صفا مترجم این کتاب، فاطمه کاوندی ویراستار، طرح روی جلد روشنک مافی و صفحهآرا بابک شاهسیاه است.
به بهانه چاپ این کتاب مروری بر آثار «گرهارد ریشتر» خواهیم داشت.
ریشتر در سال ۱۹۳۲ در شهری به نام درسدن واقع در آلمان به دنیا آمد و تحصیلات خود را در رشته هنر ادامه داد. او ابتدا به عنوان طراح صحنه و طراح تبلیغات تجاری کار خود را آغاز کرد تا این که در شهر محل تولدش به عضویت یک آکادمی هنری درآمد.در سال ۱۹۶۱ برای فرار از محدودیتهایی که در نتیجهی ایدئولوژیهای حاکم بر آلمان شرقی به هنر رسوخ کرده بود به آلمان غربی مهاجرت کرد.ریشتر در اوایل دهه ۱۹۶۰ به موضع نظریهپردازانی نزدیک بود که معتقد بودند پیشرفتهای تکنولوژی، هنر نقاشی را بهعنوان یک وسیله بیانی، متروک و منسوخ ساخته است.
ریشتر موازی با عکاسی و به نوعی در رقابت با آن آثاری معاصر خلق کرده است. نباید از یاد برد که او در پی نگرشی هوشمندانه و کلی به این باور دست یافته و به هیچ وجه گرته برداری بی مقصد از موضوع نداشته است. این نکات در روند و کلیت آثارش قابل استناد و دریافت است.
او مرز رسانهها را بر هم میزند و با استفاده از عکاسی و نقاشی به همسانسازی با طبیعت میپردازد؛ سبک او فاقد مسیر واحد روشنی است، قراردادها در نقاشی را دارای قالبی ایدئولوژیک میداند.
از این رو به چالش کشیدن چارچوبهای از پیش تعیین شده ویژگی بارز آثار اوست که همواره در جایگاه تاکیدی بر معضل انسانی، میل به درک جهان و جایگاه انسان در درون آن است.
وی هنرمندی است که در تمام سالهای فعالیتش از دستهبندیهای معمول دنیای هنر فراتر رفته است. برای او امر فیگوراتیو و انتزاعی، عکس و نقاشی، هنر مفهومی و ساختن یک شی زیبا دو سر یک طیف نیستند. در کار او عکاسی و نقاشی با هم ترکیب میشوند و هر شی هنری که با دقت ساخته شده باشد در دنیای هنر مفهومی جایی دارد.
همچنین موتیفها در نقاشیهای او با تکنیک مورد استفادهاش یکی شده و گسترش مییابند. به گفتهی خود هنرمند: «دیگر هیچ تصویر واحدی از دنیا وجود ندارد: خودمان باید [به واسطهی کار] همه چیز را به سرانجامی برسانیم. مثل انباشتهی زبالهای که بدون هیچ مرکز یا مفهومی، بی پناه ماندهایم و باید راهی در برابر پیشروی این آزادی تازه پیدا کنیم؛ که البته با قانون کلی طبیعت نیز همراستاست. طبیعت نیز بر مبنای یک ایده، یک ارگانیزم را شکل نمیدهد. اول فرصتی به شکلها و تغییرات میدهد تا در یک قالب بر اساس دادههای موجود و شانس ساخته شود.»
اما آنچه بیش از همه در آثار این هنرمند به چشم میآید، نگاه و تفکر اوست که به واسطه هنرش به نمایش گذاشته میشود. درست است که آثار نقاشی انتزاعی این هنرمند بسیار مشهور است، اما از مجموعههای قابل تامل او میتوان به نقاشیهای این هنرمند از روی عکسها اشاره کرد. در واقع به همان نسبت که ریشتر شیفته نقاشی است، به کارایی عکاسی و نیروی عکس در واقعنمایانی نیز باور دارد. او این رویکرد را داشت که نقاشی برای به تصویر درآوردن جهان، هرگز همچون آیینهای در برابر واقعیت نخواهد بود و به همین سبب هم بود که تصمیم گرفت عکس را به عنوان واقعیت با نقاشی به عنوان تخیل ترکیب کند.
ریشتر در توضیح این آثار خود گفته بود که «من از عکاسهایی که همه به طور روزمره با آن روبرو هستیم شگفتزده شدم، چون حالا دیگر آنها را به عنوان تابلوی نقاشی مینگریستم؛ فارغ از هر معیاری که پیش از این با اثر هنری مرتبط میدانستم، این عکس ها نسبت داشتند و نه ترکیب ولی من را از چارچوبهای رایج رها کردند. برای همین هم می خواستم آنها را نقاشی کنم.»
ریشتر که بر روی نقاشی از روی عکسها تمرکز داشت به جای عکسهای معمولی، به نقاشی از تصاویر خبری با موضوعات سیاسی جنجالبرانگیز نیز پرداخت. وی مجموعه ای شامل ۱۵ نقاشی با عنوان ۱۸ اکتبر ۱۹۷۷ که به وقایع نگاری روزی سیاه در تاریخ آلمان اشاره داشت تولید کرد. داستان این بود که در این روز جسد سه تن از اعضای گروه چپ فراکسیون ارتش سرخ در سلول زندان یافت شد و به گفته پلیس دو تن از آنها توسط شلیک گلوله و یک نفر با حلق آویز، خودکشی کرده بودند. این خودکشیها از دید هواداران این گروه مشکوک به نظر میرسید.
ریشتر نیز تصمیم گرفت که از تصاویر خبری این رویداد، نقاشی بکشد تا فرصتی برای بازنگری یکی از برگهای تاریخ کشور آلمان را فراهم کرده باشد.
ریشتر را نمیتوان به هیچ مکتب یا جریان هنری خاصی چسباند، هرچند بسیاری از نزدیکی کارهای او با “پاپ آرت” یا مینیمالیسم، سخن گفتهاند. خود او در دوره آغازین کار خود (۱۹۶۶) به روشنی گفته بود که از “مشی هنری” خاصی پیروی نمیکند: «من هیچ هدف خاصی ندارم، سیستم و مسیر هنری نمیشناسم. هیچ برنامه، سبک و مقصدی ندارم… دوست دارم در پهنهای نامحدود و بیکران کار کنم، زیرا از قطعیت، تداوم و تکرار گریزان هستم.»
ریشتر یکی از نخستین هنرمندان پس از جنگ آلمان است که آگاهانه نسبت به بسیاری از حوادث تاریخی و مضامین سیاسی دوران، از اردوگاههای رژیم نازی گرفته تا جنگ ویتنام واکنش نشان داده است.
او که از نسل نقاشان پس از جنگ در آلمان به شمار میآید، در روزگاری شروع به کار کرد که نقاشی روندی رو به زوال را طی کرده بود. در سال ۲۰۱۹ میلادی مجله کاپیتال فهرست موفقترین هنرمندان جهان را منتشر کرد که ریشتر در صدر این فهرست قرار داشت. برخی به این نقاش مشهور آلمانی لقب پیکاسوی قرن ۲۱ را دادهاند.
گرهارد ریشتر یکی از مهمترین هنرمندانِ تاثیرگذار زندهی جهان است. ریشتر را در قسمتی از فیلم مستندش ساخته corinna belz که با مدیر موزه لودویگ آلمان در حال گفتگوست برای چیدمان آثارش می گوید: از نورهای تخت و سرد برای تاثیرگذاری بیشتر روی مخاطب استفاده شود. فضای نمایش باید واقعا سرد باشد، نورِ بسیار سرد، طوری که بازدیدکنندگان وقتی بیرون میروند خوشحال باشند که خارج شدهاند؛ نباید در این نمایشگاه احساس راحتی کنند.
تصویر انتزاعی ۴ـ۸۰۹ یکی از آثار ریشتر به شمار میرود که تحت عنوان «تصویر انتزاعی» شناخته میشود که در سال ۱۹۹۴ خلق شده است. این اثر در سال ۲۰۱۲ با قیمت ۳۴۰۲ میلیون دلار در رتبه ششم فهرست گرانترین آثار هنرمندان زنده قرار دارد.
بتی دختر ۱۱ ساله گرهارد ریشتر است. با لباسی خوش آب و رنگ که نشان از نشاط یک دختر نوجوان دارد. اما او به پشت سرش چرخیده و گویی به گذشته تاریکش نگاه می کند.
احتمالا به گذشته نه چندان دور آلمان. به همه نسل کشی ها و جنگ هایی که او در آن نقشی نداشته است اما گذشته و خانواده ی او را تشکیل می دهند. همین گذشته تاریک او باعث شده خلاف همه دخترهای دیگر در تمام پرتره های سراسر دنیا به جای نگاه به رو به رو به پشت سرش نگاه کند.
گرهارد ریشتر از هنرمندان معاصر آلمان و یکی اثرگذارترین هنرمندان این کشور به شمار میرود که توانسته رکورد حراجیها را جابجا کند. او را میتوان به عنوان یکی از نقاشان گران و زنده نام برد. اغلب آثار ارزشمند او در سبک انتزاعی کار شدهاند که میتوان آنها را در موزهها و مراکز معتبر هنری مشاهده کرد.