به گزارش افق امروزبا سقوط باشگاه هوادار به لیگ دسته اول، بار دیگر زخم کهنه انتقال باشگاههای ریشهدار به شهرهای دیگر سر باز کرد. زخمی که هر بار التیام نیافته، عفونتی عمیقتر در پیکره فوتبال کشور بر جای میگذارد. تکرار این تجربه تلخ، این پرسش بنیادین را پیش روی ما قرار میدهد؛ آیا انتقال یک باشگاه، راهی برای توسعه فوتبال ملی است یا صرفاً یک مسکن موقت است و در نهایت، یک خودکشی دستهجمعی؟
تاریخ گواه دیگری میدهد. کافی است نگاهی به سرنوشت باشگاههایی بیندازیم که پیشتر قربانی این سیاست شدهاند. اولین قربانی این سیاست، باشگاه ریشهدار پاس بود. پاس تهران که از حیث تعداد قهرمانی شانه به شانه تیمهای استقلال و پرسپولیس میسایید و تقابلش با این دو تیم در ورزشگاه آزادی کم از شهرآورد تهران نداشت، ناگهان قربانی شد. هنوز اهالی فوتبال روزهایی را فراموش نکردهاند که تقابلهای پاس و استقلال و پرسپولیس، دهها هزار تماشاگر را به ورزشگاه میکشاند.
پاس تهران، آخرین قهرمان ایران در آسیا، پس از انتقال اجباری به همدان، نهتنها فروغ گذشته را بازنیافت، بلکه بهتدریج به دستههای پایینتر سقوط کرد و اکنون در لیگ دسته دوم کشور به سر میبرد. سرنوشت پیکان که به قزوین کوچ کرد، صبا که راهی قم شد و راهآهن که به شهرری تبعید شد، نیز کموبیش مشابه بوده است. هر چند راهآهن با تلاشهای مدیریتی تا حدودی توانست وضعیت خود را حفظ کند، اما این استثنایی نادر در میان سیل ویرانی است.
باشگاه پاس با پیشینه پنج قهرمانی در لیگ برتر، لیگ آزادگان و جام تخت جمشید، قهرمانی در جام باشگاههای آسیا به همدان رفت با این هدف که فوتبال در همدان زنده شود. پاس تهران مرد، تا پاس همدان زنده شود اما کدام زندگی؟ از پاس همیشه مدعی تهران، یک تیم در همدان مانده است که برای تماشای بازی آن امروز ورزشگاههای همدان پر که نمیشود هیچ، برهوت تماشاگر است!
صباباتری هم مانند پاس یک باشگاه واقعی بود. زمین تمرین اختصاصی، ورزشگاه مجهز که مورد تأیید AFC بود، امکانات مالی و… اما همه اینها باعث نشد تا «صبا» با «باتری» بماند. این تیم به قم سپرده شد و شد «صبای قم». از تیمی که طی چهار سال فعالیت در فوتبال ایران یک بار قهرمان جام حذفی شد و دو بار به لیگ قهرمانان آسیا صعود کرده بود، حالا چه مانده است؟ حاصل این انتقال هم به مانند پاس جذابیت برای یک سال و سکوت برای سالهای بعد بود. در این بین ورزشگاه صباشهر متروکه شد و صباباتری هم به خاطرهها پیوست. حالا این سؤال مطرح میشود که فوتبال قم از این انتقال چقدر سود برد؟ آیا فوتبال این شهر متحول شد؟ جذب تماشاگر صبا چقدر بوده است؟ آیا باز هم صبا را همچون سالهای فعالیتش در فوتبال ایران در قامت یک مدعی دیدهایم؟
یکی از دلایل اصلی که همواره بهعنوان توجیهی برای این انتقالها مطرح میشود، کمبود تماشاگر در تهران بوده است. این ادعا در حالی مطرح میشود که انتقال این تیمها به شهرستانها نیز نتوانسته است این مشکل را حل کند. صبای قم، پاس همدان و پیکان قزوین، با وجود انتقال به شهرهای جدید، همچنان از نظر تعداد تماشاگر آمار ناامیدکنندهای دارند. تنها در بازی با تیمهای استقلال و پرسپولیس است که ورزشگاههای خانگی این تیمها مملو از تماشاگر میشود و در سایر بازیها، سکوها خالی از شور و هیجان است.
به نظر میرسد که مشکل اساسی، فراتر از صرفاً تعداد تماشاگر باشد. عدم وجود هویت ریشهدار در شهرهای جدید، فقدان حمایتهای مالی پایدار، ضعف زیرساختهای مناسب و مهمتر از همه بیتوجهی به فرهنگ و تاریخچه باشگاه، عواملی هستند که همگی در این شکستها نقش دارند.
در این میان، یک استثنا نیز وجود دارد؛ انتقال تیم فوتبال سایپا از تهران به کرج. در آخرین دوره مسابقات فوتبال لیگ آزادگان که در فصل ۸۰ – ۷۹ برگزار شد، سایپا به کرج رفت و سایپای کرج شد. اما این انتقال، برخلاف سایر موارد، تجربهای نسبتاً موفق بود. دلیل این موفقیت، آن بود که سایپا همچنان زیر نظر شرکت خودروسازی سایپا فعالیت میکرد و از حمایت حداقلی مردم فوتبالدوست کرجی بهره میبرد. سایپا در کرج، همان تیم متوسط سالهای حضور در تهران بود و حتی در پنجمین دوره لیگ برتر با هدایت علی دایی به عنوان قهرمانی لیگ برتر رسید.
با این حال، مسئولان تصمیمگیرنده در ورزش و فوتبال، تمایلی به تکرار این تجربه از خود نشان ندادند. در دورهای، تعداد تیمهای تهرانی در لیگ برتر به بیش از تعداد انگشتان یک دست رسید و استانهایی چون همدان، قم و قزوین در سطح اول فوتبال باشگاهی کشور تیم نداشتند. این عدم توازن باعث شد که بحث انتقال تیمها از تهران به شهرهای دیگر با جدیت آغاز شود.
انتقال باشگاهها در اغلب موارد نهتنها به توسعه فوتبال کمک نمیکند، بلکه منجربه نابودی هویت و ریشههای آن میشود. این سیاست صرفاً یک مسکن موقت است که در نهایت دردی عمیقتر برجای میگذارد.
سقوط هوادار به لیگ دسته اول و احتمال انتقال آن به گرگان، زنگ خطری برای آینده فوتبال ایران است. اگر مسئولان تصمیمگیرنده، به جای اتخاذ تصمیمات عجولانه و غیرکارشناسانه، به فکر توسعه پایدار و ریشهدار فوتبال نباشند، دیر یا زود شاهد نابودی کامل این ورزش محبوب خواهیم بود.