دختری با لنز حقیقت‌بین

دختری با لنز حقیقت‌بین؛ صدای «فاطمه حسونه» خاموش نمی‌شود

فاطمه «حسونه» نه فقط یک عکاس، که روحی بود رها در کالبد زمان، دختری که زیبایی را در دل زشتی‌ها می‌جست و فریاد را در سکوتِ مرگ‌بار غزه به تصویر می‌کشید.

به گزارش افق امروز در جغرافیای خون و آتش، جایی که هر طلوع آفتاب با بوی باروت و خاکستر می‌آمیزد، دختری بالید که چشمانش آینه تمام‌نمای حقیقت بود؛ فاطمه حسونة. او نه فقط یک عکاس، که روحی بود رها در کالبد زمان، دختری که زیبایی را در دل زشتی‌ها می‌جست و فریاد را در سکوتِ مرگ‌بار غزه به تصویر می‌کشید.

فاطمه در بهاری‌ترین روزهای آوریل سال ۱۹۹۹، در آغوش غزه‌ای متولد شد که از همان آغاز، با کابوس اشغال و محاصره دست‌وپنجه نرم می‌کرد. کودکی‌اش در میان کوچه‌های تنگ و خانه‌های نیمه‌ویران گذشت؛ خانه‌هایی که هر شب، با لالایی بمب‌ها و موشک‌ها به خواب می‌رفتند. اما قلب فاطمه، تسلیم سیاهی نشد؛ او در دلِ تاریکی، روزنه‌ای به نور می‌یافت و با چشمان کنجکاوش، قصه‌های ناگفته‌ی شهرش را می‌شنید.

دختری با لنز حقیقت‌بین؛ صدای «فاطمه حسونه» خاموش نمی‌شود

راضیه اکبری فعال حوزه خانواده درباره او نوشت: دوربین، عصای دست فاطمه شد؛ ابزاری برای ثبت آنچه دیگران نمی‌دیدند یا نمی‌خواستند ببینند. او با لنز خود، به قلب فاجعه سفر می‌کرد؛ نه برای نمایش رنج، که برای یافتن شکوه انسانیت. لبخند کودکی در میان آوار، دستان پینه‌بسته مادری داغدار، و نگاه مصمم جوانی که برای آزادی، جانش را در کف گرفته بود؛ این‌ها، سوژه‌های نابِ فاطمه بودند.

عکس‌های او، تنها تصویر نبودند؛ روایت بودند؛ شهادت‌نامه بودند. فریادی بودند در گلو خفه، که از ورای مرزها و زبان‌ها، قلب‌ها را به تپش وامی‌داشتند. هر فریم، قصیده‌ای بود در رثای انسانیت، در محکومیت ظلم و در ستایش امید.

سقف آسمان غزه، هر روز کوتاه‌تر می‌شد و دیوارهای محاصره، هر لحظه تنگ‌تر. اما فاطمه، تسلیم نشد. او در سال ۲۰۲۴، نمایشگاهی از آثارش در بیروت برگزار کرد؛ نمایشگاهی که به جهانیان نشان داد، غزه تنها رنج نیست؛ مقاومت است، زندگی است، عشق است. منتقدان، از دیدن این همه زیبایی در دلِ فاجعه، به حیرت افتادند. یکی از آن‌ها نوشت: «عکس‌های فاطمه، پنجره‌ای به سوی بهشت است؛ بهشتی که در جهنمِ غزه، هر روز دوباره متولد می‌شود.»

دختری با لنز حقیقت‌بین؛ صدای «فاطمه حسونه» خاموش نمی‌شود

فاطمه حسونه تنها یک عکاس خبری نبود؛ او هنرمندی بود که با نگاهی ژرف و دیدگاهی متمایز، فاجعه را به بوم نقاشی خود تبدیل می‌کرد. سبک او، ترکیبی بود از زیبایی‌شناسی و فاجعه؛ ثبت همزمان شکوه انسانیت در میان ویرانی‌ها، با تأکید بر جزئیاتی مانند لبخند کودکان در آوار یا دستان پینه‌بسته‌ی مادران. عکس‌هایش، روایت‌هایی چندلایه بودند؛ نه صرفاً مستند، بلکه بیانیه‌های هنری-سیاسی که خشونت ساختاری را در قالب نمادهای انسانی بازتاب می‌دادند.

او قهرمانان خود را از میان غیرنظامیان انتخاب می‌کرد؛ کودکان، زنان و سالخوردگانی گمنام که در برابر اشغال، مقاومت می‌کردند

او قهرمانان خود را از میان غیرنظامیان انتخاب می‌کرد؛ کودکان، زنان و سالخوردگانی گمنام که در برابر اشغال، مقاومت می‌کردند. فاطمه، استادی بود در استفاده از تضادها؛ نور و تاریکی، زندگی و مرگ، امید و یأس… او با این تقابل‌ها، تأثیری دراماتیک بر مخاطب می‌گذاشت و از دریچه‌ی یک چشم‌انداز زنانه، به نقش زنان در بحران می‌نگریست؛ از مادران داغ‌دیده تا دختران نوجوانی که سنگر زندگی را حفظ می‌کردند.

ویژگی منحصربه‌فرد فاطمه، تبدیل تصاویر خبری به آثار هنری چندرسانه‌ای بود؛ او با همکاری مستندسازانی مانند سپیده فارسی، لایه‌های روایی صوتی-تصویری به آثارش اضافه می‌کرد و از عکاسی، به عنوان «سلاح روایت» در گفتمان حقوق بشری استفاده می‌کرد.

در همین ایام، سپیده فارسی، کارگردان ایرانی، با فاطمه همراه شد و مستندی ساخت به نام «روحت را در دستت بگیر و قدم بزن». این فیلم، نه‌تنها پرتره‌ای از یک عکاس، که مرثیه‌ای برای یک سرزمین بود. داستان زنی که با دوربینی در دست و قلبی سرشار از عشق، در میان خط آتش قدم می‌زد و نور را در تاریکی جست‌وجو می‌کرد.

مستند «روحت را در دستت بگیر و قدم بزن»، در جشنواره کن ۲۰۲۵ به نمایش درآمد و با استقبال فراوان روبرو شد. اما درست ۲۴ ساعت پس از این موفقیت، آسمان غزه بار دیگر غرید و صاعقه‌ای مرگبار، خانه فاطمه و خانواده‌اش را در کام خود فرو برد.

دختری با لنز حقیقت‌بین؛ صدای «فاطمه حسونه» خاموش نمی‌شود

۱۶ آوریل ۲۰۲۵، روزی که تاریخ با جوهر خون بر آن نگاشته شد. روزی که دستان پلید اشغالگران، نه فقط فاطمه را از ما گرفت، که روحی را از جهان ربود. دولت اسرائیل، طبق معمول، این جنایت را «عملیاتی هدفمند» خواند و مدعی شد که فاطمه با «تروریسم» ارتباط داشته است. اما این دروغِ آشکار، نتوانست حقیقت را پنهان کند.

فاطمه یک هنرمند بود؛ یک انسان بود. او با دوربینش، به جنگ تاریکی می‌رفت و نور را به قلب‌ها هدیه می‌کرد

سپیده فارسی، با خشم و اندوه، فریاد زد: «فاطمه یک هنرمند بود؛ یک انسان بود. او با دوربینش، به جنگ تاریکی می‌رفت و نور را به قلب‌ها هدیه می‌کرد. آن‌ها با کشتن او، می‌خواهند صدای فلسطین را خاموش کنند؛ اما نمی‌دانند که صدای فاطمه، حالا در گوش جهان طنین‌انداز شده است.»

پیکر بی‌جان فاطمه، در میان اشک و آه هزاران فلسطینی، به خاک سپرده شد.

فاطمه حسونه، دیگر در میان ما نیست. اما روحش، در عکس‌هایش، در فیلم‌ها، و در قلب میلیون‌ها انسان آزاده، زنده است. او به ما آموخت که می‌توان در دلِ جهنم، بهشت را یافت و با عشق و امید، در برابر ظلم ایستاد.

انتهای پیام/+

برچسب های اخبار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وب گردی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Search