به گزارش افق امروز
سالهاست از «کمبود سالن»، «نبود گالری»، «فقدان موزه هنرهای معاصر» و «بیحمایتی از هنرمندان» سخن میگوییم، اما در عمل چه کردهایم؟ چگونه است که شهری با این همه پیشینه، هنوز برای نمایش هنر امروز خود، مکان درخور ندارد؟ آیا هنر یزد فقط برای بروشورها و ثبت جهانی است یا برای زندگی مردم؟
نسل جوان یزد تشنه گفتوگوست؛ گفتوگویی که زبانش نه دستور است و نه بخشنامه، بلکه هنر است. وقتی این زبان را نادیده میگیریم، نباید تعجب کنیم که آسیبهای اجتماعی بلندتر از هر صدایی شنیده میشوند. حقیقت ساده است:
یا برای هنر هزینه میکنیم، یا چند برابر آن را برای ترمیم زخمهای جامعه میپردازیم.
حبس سالنها، بیاعتمادی به هنرمندان و نگاه تزئینی به فرهنگ، فقط پاککردن صورت مسئله است. هنر با دستور رشد نمیکند و با سانسور زنده نمیماند. اگر قرار است حال مردم بهتر شود، باید میدان را به هنرمند سپرد؛ همانکه جامعه را بهتر از هر مدیری میشناسد.
«جایزه هنر سال یزد» میتواند نقطه عطف باشد، اما فقط به یک شرط:
این رویداد نباید ویترینی، مقطعی و مناسبتی شود. اگر قرار است هنر داوری شود، مردم باید داور باشند؛ اگر قرار است حمایت شود، زیرساخت باید فراهم شود؛ و اگر قرار است هویت یزد حفظ شود، هنر باید از حاشیه به متن بازگردد.
پرسش نهایی این است:
میخواهیم یزد فقط شهر گذشته باشکوه باشد یا شهری که حالِ هنرِ امروز آن هم افتخارآفرین است؟
انتخاب با ماست؛ یا هنر را جدی میگیریم، یا باید آماده پرداخت هزینههای سنگینتری در آینده باشیم .