به گزارش افق امروز پیت موندریان (۷ مارس ۱۸۷۲ – ۱ فوریه ۱۹۴۴)، نقاش و نظریهپرداز هنر مدرن بود و از پیشگامان سبک انتزاعگرایی هندسی محسوب میشود. وی یکی از برجستهترین و فعالترین هنرمندان جنبش « دِ استِیْل» در هلند به شمار میرود. دِ استِیْل (هلندی: De Stijl) که با نام نئوپلاستیسیسم یا نوشکلآفرینی هم شناخته میشود، یک جنبش هنری بود که توسط هنرمندان هلندی در سال ۱۹۱۷ شکل گرفت و تا سال ۱۹۳۱ ادامه داشت. دِ استیل همچنین نام مجلهای است که توسط نقاش و منتقد هلندی، تئو وان دوسبرگ منتشر میشد و نظریههای گروه را بیان میکرد. آنها معتقد به گونهای هنر انتزاعی با استفاده از شکلهای بنیادی – به خصوص مکعب – و عناصر عمودی و افقی بودند.
موندریان، پس از هنرمندانی چون مالویچ و کوپکا، به انتزاع ناب هندسی دست یافت و تأثیر عمیقی بر هنر و معماری قرن بیستم گذاشت.در سال ۱۹۲۱، او نظریهی خود را تحت عنوان «نئوپلاستیسیزم» در کتابی گردآوری کرد و به بررسی انتزاع ناب هندسی به عنوان یک ارزش هنری پرداخت. این کتاب، که با نام «نئوپلاستیسیزم» یا «شکلآفرینی نوین» شناخته میشود، یکی از مهمترین و ارزشمندترین نظریههای انتزاعگرایی به شمار میآید. موندریان معتقد بود که کوبیسم به نتایج منطقی جستوجوهای خود دست نیافته و هنوز به آن سطح از انتزاع که بتواند بیانکننده واقعیتی ناب باشد، نرسیده است. او بر این باور بود که با الهام از طبیعت، باید به سطوح کاملاً ساده و هندسی دست یافت.
بر همین اساس، در سال ۱۹۲۱ اعلام کرد: «احساس کردم که این مفهوم را تنها از طریق اصول پلاستیک یا شکلآفرینی ناب میتوان اثبات کرد.»
موندریان، که در آغاز تحت تأثیر ونگوگ به سبک اکسپرسیونیستی نقاشی میکرد، در روند هنری خود به سوی تجریدی کاملاً منطقی و هندسی حرکت کرد. در اثر «درخت سرخ» (۱۹۰۸)، بیان اکسپرسیونیستی او کاملاً مشهود است. بااینحال، این بیان احساسی در عین سادگی فرم و رنگ، حامل مفهومی انتزاعی نیز بود.
در مراحل بعدی فعالیت هنری، موندریان بیشازپیش بر تجزیه و تجرید فرم تمرکز کرد و شیفته استفاده از سطوح چهارگوش و ترکیببندیهای عمودی و افقی شد که الهامگرفته از طبیعت بودند.
در آثار متأخر او، خطوط منحنی بهطور کامل حذف شدند و ساختارهای عمودی و افقی جایگزین آنها شدند. در اثر «ترکیببندی با رنگ سیاه، خاکستری، زرد، آبی و قرمز» (۱۹۲۰)، این تحول انتزاعی بهخوبی نمایان است و با دقت مورد بررسی قرار گرفته است. بهکارگیری سطوح چهارگوش رنگی در اندازههای متفاوت قرمز، آبی و سیاه به این ترکیب، جنبشی پویا و متحرک بخشیده است. در مراحل بعدی فعالیت هنری، موندریان بیش از پیش بر تجزیه و انتزاع فرم متمرکز شد و شیفته استفاده از سطوح چهارگوش و ترکیببندیهای عمودی و افقی گشت که از طبیعت الهام گرفته بود.
در ادامه پژوهشهایش در زمینه انتزاعگرایی، موندریان به این نتیجه رسید که: واقعیت در هنر تجسمی تنها از طریق ایجاد تعادل میان حرکت پویای شکل و رنگ قابل بیان است و با استفاده از عناصر ناب میتوان مؤثرترین شیوه دستیابی به این هدف را خلق کرد.
او تلاش داشت با برقراری تعادل میان سطوح تصویری عمودی و افقی و بهرهگیری از رنگهای خالص، به هماهنگی و وحدت عناصر تصویری دست یابد و در این مسیر به موفقیتهایی نیز رسید. نظریههای انتزاعگرایانهی او بعدها به اصولی مهم در معماری مدرن تبدیل شد و تأثیر چشمگیری بر طراحی صنعتی گذاشت. موندریان بر این باور بود که: «دستیابی به حقیقت اصیل، تنها از طریق حرکت پویا در حالت تعادل امکانپذیر است. هنر تجسمی نشان میدهد که تعادل را فقط با ایجاد موازنه میان اضداد نابرابر اما همارزش میتوان برقرار کرد. تبیین تعادل از طریق هنر، ارزشی عظیم برای بشریت دارد… وظیفه هنر، ارائهی شفاف واقعیت است.»
زمانی که «دوزبورگ» در آثار خود از خطوط مورب استفاده کرد، موندریان این کار را مغایر با اصول گروه « دِ استِیْل » دانست. در اعتراض به این انحراف از مسیر انتزاعگرایی، از گروه کنارهگیری کرد و آن را حرکتی ناهماهنگ با مبانی هنری مورد نظرش تلقی نمود.
برخی از برجستهترین آثار پیت موندریان